برخی با خشم و کینه دندان برهم می فشارند
برخی دیگر هلهله کنان
کتاب می سوزانند!
جشن است یا مجازات؟
سوزاندن کتاب قتل اندیشه نیست
توهین به انسان است.
دهانت را میبویند
مبادا گفته باشی دوستت دارم
دلت را میپویند
مبادا شعلهای در آن نهان باشد
روزگار غریبیست نازنین
روزگار غریبیست نازنین
و عشق را كنار تیرك راهبند تازیانه میزنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید كرد
شوق را در پستوی خانه نهان باید كرد
روزگار غریبیست نازنین
روزگار غریبیست نازنین
و در این بنبست كج و پیچ سرما
آتش را به سوختوار سرود و شعر فروزان میدارند
به اندیشیدن خطر مكن
روزگار غریبیست
آن كه بر در میكوبد شباهنگام
به كشتن چراغ آمده است
نور را در پستوی خانه نهان باید كرد
دهانت را میبویند
مبادا گفته باشی دوستت دارم
دلت را میپویند مبادا شعلهای بر آن نهان باشد
دهانت را میبویند
مبادا گفته باشی دوستت دارمدلت را میپویند مبادا شعلهای بر آن نهان باشد
روزگار غریبیست نازنین
روزگار غریبیست نازنین
نور را در پستوی خانه نهان باید كرد
عشق را در پستوی خانه نهان باید كرد
آنك قصابانند بر گذرگاهها مستقر
با كنده و ساتوری خون آلود
و تبسم را بر لبها جراحی میكنند
و ترانه را بر دهان
كباب قناری بر آتش سوسن و یاس
شوق را در پستوی خانه نهان باید كرد
ابلیس پیروز مست سور عزای ما را بر سفره نشسته است
خدای را در پستوی خانه نهان باید كرد
خدای را در پستوی خانه نهان باید كرد
احمد شاملو
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر