خانه سیاه است نام یک فیلم مستند است که فروغ فرخزاد در دهه ۱۳۴۰ درباره جذامخانه بابا باغی نزدیک تبریز ساختهاست. این فیلم به سفارش انجمن کمک به جذامیان در شرکت گلستانفیلم ساخته شدهاست. این فیلم مستند، برنده جایزه فستیوال اوبرهازن شد و به عنوان یکی از بهترین آثار مستند سینمایی تاریخ ایران شناخته شده است.
کارنامه سینمایی فروغاز میان زنان شاعر و سینماگر دهه چهل شمسی در ایران فروغ فرخ زاد از همه نام آور تر است. او بخش اصلی زندگی کوتاه خود راوقف سرودن شعر و یافتن سبک مناسب و به کار گرفتن زبان گفتار و نزدیک کردن زبانش ، به زبان نثر کرد و در بخش اندک و پایانی عمر خود به سینما و ساختن مستند پرداخت.فروغ پس از گذراندن نخستین دوره شاعری خود ـ سرودن مجموعه اشعار اسیر (۱۳۳۱) و دیوار(۱۳۳۵) و عصیان (۱۳۳۶) ـ در شهریورماه ۱۳۳۷ به واسطه رحمت الهی و سهراب دوستدار ، که با محافل ادبی و هنری تهران محشور بودند؛به ابراهیم گلستان معرفی شد تا برای او در «سازمان» فیلم سازی خود کاری در نظر بگیرد.
در آن ایام گلستان گروهی از هنرمندان و شاعران و نویسندگان ، از جمله مهدی اخوان ثالث،نجف دریا بندری،ایرج پزشک نیا و کریم امامی،را در سازمان خود گردآورده بود و از ذوق و طبایع متمایز آنها در ساختن فیلم و ترجمه متن گفتار فیلم مستند خارجی استفاده می کرد.
فروغ در «سازمان فیلم گلستان» ،که کارگاه شعر و ادب نیز بود،چند ماهی به کار ماشین نویسی و بایگانی اسناد و اطلاعات سینمایی پرداخت،و پس از مدتی مسئولیت بخش مهمی از امور فنی سازمان به او محول شد.در نوزدهم فروردین ماه ۱۳۳۷ ، پنج ماه قبل از آن که فروغ به «سازمان فیلم گلستان» برود،چاه نفت شماره شش اهواز،که به آخرین مرحله حفاری رسیده بود،طعمه حریق مهیبی شد،و چنان که گفته شده است در آنجا یکی از بزرگترین آتش سوزی های تاریخ نفت رخ می دهد.
به سفارش «شرکت های عامل نفت ایران» دو گروه فیلمبرداری،به طور مستقل،به اهواز اعزام می شوند تا از عملیات اطفای حریق فیلم بگیرند،تا به عنوان سندی «آموزنده» از تلاش و تهور شصت و پنج روزه کارگران و مهندسان و متخصصان ایرانی و خارجی به سرپرستی مایرون کینلی در مهار حریق چاه نفت در اختیار شرکت های نفتی قرار بگیرد.
گروه اول از سوی ابوالقاسم رضایی ، مدیر مجرب «استودیو ایران فیلم» ،به منطقه اعزام می شود،و با یک دوربین شانزده میلی متری فیلمی سیاه و سفید با ساختاری گزارشی از جنبه های فنی اطفای حریق چاه می گیرد که ، هم اکنون،با نام مبارزه با آتش در اهواز در بایگانی واحد سمعی بصری وزارت نفت محفوظ است. گروه دوم از طرف «سازمان فیلم گلستان»،که پیش از آن نیز برای «کنسرسیوم» نفت امور عکسبرداری و تهیه فیلم های تبلیغاتی و مستند را انجام داده بود،راهی منطقه می شودو حاصل آن یک فیلم شانزده میلی متری رنگی با نام یک آتش است که شاهرخ گلستان،برادر کوچک گلستان،با یک دوربین پایار«بولکس» و سه پایه عکاسی و «عدسی زوم» فیلم برداری کرده است.
برای ساختن آن «داستان» و در آوردن آن «حالت» و «فضا» در تابستان ۱۳۳۸،در میانه تدوین یک آتش،فروغ و صمدپورکمالی با هزینه «سازمان» به اروپا می روند تا طرز«چیدن» فیلم و ساختن «صدا» را بیاموزند. پورکمال دوره کارآموزی فشرده سه ماهه اش را در انگلستان و هلند و آلمان و در رشته صدابرداری ونصب و تعمیر دستگاههای صوتی فیلم می گذراند،و فروغ در انگلستان در زمینه اصول سازمانی تهیه فیلم،به ویژه مستند ،و تدوین فیلم آموزش می بیند.
فروغ پیش از پورکمالی به ایران باز می گردد،و با دقت بیش تری تدوین یک آتش را دنبال می کند. تدوین نهایی یک آتش،آهسته و ناپیوسته ادامه می یابد؛زیرا کار به دلیل برنامه ریزی و اجرای طرح های دیگر دچار وقفه می شود،و انجام آن نزدیک به سه سال به درازا می کشد.یک آتش در تیرماه ۱۳۴۰ به دوازدهمین جشنواره فیلم ونیز فرستاده شد و در بخش مسابقه فیلم های مستند به نمایش در آمد و برنده مجسمه مرکور طلایی و مدار شیر سن مارکو شد.
مسئولان انگلیسی و ایرانی شرکت های عامل نفت،از آنجا که نمی خواستند به جز فیلم مبارزه با آتش در اهواز فیلم دیگری از آن حادثه فاجعه آمیز و حماسه باشکوه« قهرمان گمنام» در بایگانی ها موجود باشد،مقامات با نفوذ «کنسرسیوم نفت» را واداشتند تا مانع از خرید نسخه های یک آتش توسط شرکت های نفتی جهان شوند. اما پس از موفقیت فیلم در جشنواره ونیز بهرام ملائکه،دبیر سوم سفارت کبرای شاهنشاهی در رم،که مامور حضور در جشنواره و دریافت جایزه دیپلم آن شده بود ، گزارش مکتوب خود را از موفقیت فیلم در اختیار جمال امامی ، سفیر ایران در رم،گذاشت.
پس از آنکه امامی گزارش بهرام ملائکه را به پیوست گزارشی از خود به وزارت امور خارجه فرستاد،و روابط فرهنگی وزارت امور خارجه در بیست و سوم مرداد ۱۳۴۰ رونوشت آن دو نامه را به «اداره کل هنرهای زیبای کشور» ارسال و تقاضا کرد «از اقداماتی که برای تشویق و قدردانی از خدمات و کوشش های شرکت گلستان و انعکاس این موفقیت در جراید و مجلات خواهند نمود وزارت خارجه را نیز مستحضر دارند.»گلستان بر اساس قراردادی با شرکت های عامل نفت ایران از اسفند ماه ۱۳۳۵ ساختن مجموعه ی فیلم های مستند چشم انداز صنعت نفت ایران را آغاز کرد.
چشم انداز اول تا چهارم ، نیمه اول سال ۱۳۳۹ به پایان رسیدند،و سپس چشم انداز پنجم و ششم تا سال ۱۳۴۰ ساخته شدند. چشم اندازهای هفتم به بعد هیچ وقت ساخته نشدند؛زیرا گلستان و فروغ ،که از زمان تدوین اولین چشم انداز در کنار هم بودند،سر در پی ساختن فیلم های «غیر نفتی» داشتند.فروغ در تدوین چشم اندازهای یک تا پنج ، به ویژه در چشم انداز پیشرفت (طرح گچساران) ، استعداد نظرگیری از خود نشان داده است،به طوری که گلستان حضور او را در جریان فیلم برداری چشم انداز آب و آتش ضروری تشخیص داده بود.چشم انداز آب و آتش همراه با دو فیلم دیگر از گلستان در خردادماه ۱۳۴۱ در پنجاه و چهارمین جلسه «کانون فیلم» در تالار فارابی (هنرهای زیبای کشور) به نمایش درآمد،و نظر بینندگان را گرفت.البته واکنش ها نسبت به فیلم متفاوت بود؛هر چند رسم بر این نبود که منتقدان حرفه ای فعال نشریات سینمایی درباره فیلم های مستند اظهارات خود را به قلم بیاورند. هوشنگ کاوسی،که سینمای ایران را زیر عنوان «فیلم فارسی» فاقد هر گونه ارزش هنری می دانست،چشم انداز آب و آتش را «یک شاهکار بی چون و چرا؛اثری برجسته روی یک مقیاس جهانی» نامیده.
چشم انداز آب و آتش نخستین تجربه کمابیش مستقل فروغ در ساختن فیلم است،و همین تجربه موجب می شود تا او،و گلستان،در برداشتن گام های بلند عزم خود را جزم کنند؛گام هایی که به پرورش ذوق سینمایی فروغ و ساخته شدن خانه سیاه منجر می شود.در سال ۱۳۴۰ فروغ بار دیگر،با هزینه «سازمان فیلم گلستان» به انگلستان می رود تا درباره امور فنی ساختن فیلم یک دوره آموزش فشرده ببیند.در نخستین ماه های سال ۱۳۴۰ ، پس از بازگشت فروغ به ایران ، «موسسه ملی فیلم کانادا»(National Film Board Of Canada) ساختن فیلمی به نام خواستگاری را به «سازمان فیلم گلستان» پیشنهاد کردو موسسه سفارش دهنده تهیه یک مجموعه چهار قسمتی را در دستور کار خود قرار داده بود که موضوع آن مطالعه و تحقیق درباره طرز معاشرت و زندگی زناشویی زوج های جوان در کانادا،هند،ایتالیا و ایران بود.
در ساختن فیلم کوتاه خواستگاری گلستان در مقام نویسنده فیلم نامه و کارگردان و فروغ در مقام دستیار کارگردان و بازیگر نقش عروس بود. برای ایفای نقش داماد جلال آل احمد در نظر گرفته شده بود،که او نپذیرفت و پرویز داریوش ـ نویسنده و مترجمی که بعدها با انگلستان در افتاد ـ جای او را گرفت. سایر بازیگران فیلم: طوسی حائری (همسر احمد شاملو) ، محمود هنگوال(صدابردار سازمان فیلم گلستان) و هایده تقوی (دختر عموی گلستان) بودند.
خواستگاری در زمستان سال ۱۳۴۰ در چهل و سومین جلسه «کانون فیلم» به نمایش درآمد.در اوایل سال ۱۳۴۱ از طرف مسئولان موسسه روزنامه کیهان به «سازمان فیلم گلستان» سفارش می شود که از افتتاح بیمارستانی در مشهد و هم چنین درباره وضع بیماران جذامی گزارش مصوری تهیه کند.
گلستان بردارش را با یک دستیار به مشهد می فرستد،و پس از بازگشت او با دیدن « راش» ها به صرافت می افتد تا فیلم مستندی درباره جذامی ها بسازد. در آن ایام «سازمان فیلم گلستان» در اوج فعالیت های سینمایی خود بود و گلستان ترجیح می داد که کسی غیر از خودش فیلم پیشنهاد شده را بسازد،به ویژه این که قرار بود فیلم در خارج از تهران ،در تبریز،ساخته شود.
در آن زمان مناسبترین آدم برای ساختن فیلم فروغ فرخ زاد بود. در تابستان ۱۳۴۱ فروغ سفر مقدماتی خود را به تبریز ، برای آشنایی با وضع جذامیان «باباداغی» و محیط زندگی آنها ، آغاز می کند.فروغ و پنج نفر از همکارنش در مهر ماه همان سال وارد باغ جذام خانه در حومه شهر تبریز می شوند و این بار تنها کسی که از دیدن جذامیان به وحشت نمی افتد خود او است.
به سفارش دکتر راجی و رییس بهداری جذام خانه دو اتاق در مجاورت بهداری در اختیار آنها می گذارند هم برای نگه داری وسایل فیلم برداری و هم برای استراحت و خواب اعضای گروه. دکتر راجی و رییس بهداری، که ظاهرا آدمی به شدت وسواسی بوده است اطمینان داده بودند که راه صرایت جذام مستقیم است و نه با واسطه، اما اعضای گروه به جز فروغ ، با کراهت و اشمئزار دوازده شبانه روز کشدار و ملال آور را در آن «خانه سیاه» و جذام زده تاب می آورند.فروغ هیچگونه طرح و مدر«دکوپاژ» شده ای همراه نداشته است. او و عضای گروهش دو روز اول را به مطالعه در احوال و قیافه جذامیان می گذرانند تا به الهام از محیط زندگی آنها عناصر فیلم ، یا به تعبیر فروغ « شعر سینمایی»،خود را بپردازند.
در همان شب اول ورودشان به باباداغی در مراسم عروسی یک زوج جوان جذامی شرکت می کنند، و فروغ در محفل شادمانه آنها دست افشانی می کند. او برای خوش آمد یک زن و دختر جذامی انگشتر و گردنبند خود رامی بخشد و حتی ابا ندارد که به سر و رو و زخمشان دست بکشد. به این ترتیب در سومین روز اقامت گروه ، بی آنکه هنوز به طرح کامل و مشخصی دست پیا کرده باشند شروع به گرفتن نماهایی از فضای جذام خانه می کنند. از نظر فروغ هر نمایی که گرفته می شود، مانند شعر،گونه ای «راه بیان» است که باید از «ارزش نسبی برخوردار باشد».
در حقیقت می توان گفت که خانه سیاه است نخستین آزمایش فروغ در تلاقی سینما و شعر است؛و این فیلم نماینده برخورد شاعرانه او با سینما است. خانه سیاه است سینمایی است که شعر می شود یا سینمایی است که از شعر مایه می گیرد.خانه سیاه است فیلمی تلخ «وحشتناک» درباره زندگی آدم هایی است که «همه خصوصیات و احساسات یک انسان را دارند،اما از چهره انسانی محروم اند». فروغ کوشیده است این «محرومیت » ، یا «تراژدی» زندگی جذامیان، را به صورتی برهنه و خالص به تصویر درآورد،بی آنکه خواسته باشد به تلخی و سیاهی طبیعی آن چیزی بیافزاید.
فروغ جز هنرمندانی نیست که با تراژدی های زندگی از نظرگاه دور دستی می نگردند، و کنار می ایستند و در آرامش می اندیشند. پیدا است که او خانه سیاه است،و نیز اشعارش،را از سر فراغت نساخته است، و بدیهه و بدعت،یا جوشش طبع و درزندگی او،در اثرش محسوس است. او عقیده نداشت که هنرمند می تواند هنرش را از خودش جدا کند،و «شاعر بودن» را فقط به معنای شاعر بودن در تمام لحظه های زندگی می دانست.
خانه سیاه است نخستین بار در سی ام بهمن ۱۳۴۱ در هشتاد و دومین جلسه «کانون فیلم» به همراه سه فیلم کوتاه خانم بوده خندان (ژرمن دولاک،۱۹۲۲) ، واقعه (کلو داوتان لارا،۱۹۲۳) و بازگشت به عقل(من ری ، ۱۹۲۳) به نمایش در آمد. فروغ و گلستان،کارگردان و تهیه کننده فیلم،که در جلسه حضور داشتند،پس از نمایش فیلم به پرسش های بینندگان پاسخ دادند.پس از نمایش خانه سیاه است در «کانون فیلم» ابراهیم گلستان، درمقام تهیه کننده فیلم را به شانزدهمین جشنواره بین المللی فیلم کن (مه ۱۹۶۳/ اردیبهشت ۱۳۴۲) می فرستد تا در بخش مسابقه نمایش داده شود.
اما وقتی فیملم پذیرفته می شود گلستان تلگرافی به دبیرخانه جشنواره می فرستد و درخواست خود را برای نمایش فیلم در بخش مسابقه جشنواره پس می خواند.مسئولان جشنواره کن در تلگرافی به تاریخ چهاردهم مه ۱۹۶۳ به «سازمان فیلم گلستان» اعلام می دارند که با درخواست آنها موافقت می نماید،به این ترتیب خانه سیاه است از بخش مسابقه جشنواره کن حذف می شود.اما پس از آن تهیه کننده و سازنده خانه سیاه است برای شرکت در دهمین جشنواره بین المللی فیلم «اوبرهاوزن» (آلمان غربی) اعلام آمادگی می کند، و فیلم در بخش مسابقه جشنواره شرکت می کند و به عنوان بهترین فیلم مستند انتخاب می شود.
این جایزه،چنان که انتظار می رفت،سازنده فیلم را ذوق زده نمی کند. فروغ گفته است: راستش اصلا قضیه برایم بی تفاوت بود. من لذتی را که باید می بردم از کار برده بودم؛ممکن است یک عروسک هم به من جایزه بدهند. عروسک چه معنی دارد؟ جایزه هم یک عروسک است. مهم این است که من به کارم اطمینان داشته باشم و احصاص رضایت بکنم حالا اگر تمام مردم دنیا هم جمع بشوند و مثلا تخم مرغ گندیده به من بزنند،مهم نیست.
اگر این اطمینان و رضایت شخصی نباشد،تمام جایزه های فستیوال های دنیا را هم که توی سینی بریزند و برایم بیاورند ارزش ندارد.فروغ پس از ساختن خانه سیاه است علاوه بر ساختن فیلم تبلیغی کوتاهی درباره روزنامه کیهان در فیلم خشت و آینه،ساخته ابراهیم گلستان،در دو صحنه کوتاه ظاهر شد.
فروغ در دی ماه ۱۳۴۲ در نمایشنامه شش شخصیت در جستجوی نویسنده،نوشته لوییجی پیراندللو ، به ترجمه و کارگردانی پری صابری،در کنار مسعود فقیه ، پرویز فنی زاده ، پرویز پورحسینی و شهلا هیربد بازی کرد. این نمایش نخستین بار در روز پنجشنبه ۱۹ دی برای خبرنگاران و نویسندگان مطبوعات در «انجمن فرهنگی ایران و ایتالیا» اجرا شد.ابراهیم گلستان در سال ۱۳۴۴ به «جشنواره سینمای مولف» در پزاروی ایتالیا دعوت شد،و در آنجا با برناردو برتولوچی دیدار کرد. برتولوچی در آن ایام دستیار پیر پائولو پازولینی بود،شعر می سرود ، برای تلویزیون ایتالیا فیلم های مستند و کوتاه می ساخت، و در تدارکات ساختن فیلم مستند راه نفت برای یکی از شرکت های بزرگ نفتی بود. سال بعد فروغ به جشنواره پزارو دعوت شد،و خانه سیاه است او مورد تقدیر داوران جشنواره قرار گرفت.
پس از این جشنواره برتولوچی برای ساختن فیلم راه نفت به ایران می آید و به دلیل آشنایی اش با گلستان و تجربه ای که او در ساختن فیلم های مستند صنعتی و نفتی دارد به «سازمان فیلم گلستان» راه پیدا می کند. برتولوچی که همان سن و سال فروغ را دارد ، و به واسطه علایق مشترکشان به شعر و سینمای مستند گفتگویی به فروغ انجام می دهد که،ظاهرا فیلمبردار همراه برتولوچی بخش هایی از این گفتگو را ضبط و فیلمبرداری می کند. این تصاویر هیچگاه در ایران نشان داده نشدند،و ظاهرا باید یکی از طرح های بی فرجام برتالوچی برای تلویزیون ایتالیا قلمداد شود .
کارنامه سینمایی فروغاز میان زنان شاعر و سینماگر دهه چهل شمسی در ایران فروغ فرخ زاد از همه نام آور تر است. او بخش اصلی زندگی کوتاه خود راوقف سرودن شعر و یافتن سبک مناسب و به کار گرفتن زبان گفتار و نزدیک کردن زبانش ، به زبان نثر کرد و در بخش اندک و پایانی عمر خود به سینما و ساختن مستند پرداخت.فروغ پس از گذراندن نخستین دوره شاعری خود ـ سرودن مجموعه اشعار اسیر (۱۳۳۱) و دیوار(۱۳۳۵) و عصیان (۱۳۳۶) ـ در شهریورماه ۱۳۳۷ به واسطه رحمت الهی و سهراب دوستدار ، که با محافل ادبی و هنری تهران محشور بودند؛به ابراهیم گلستان معرفی شد تا برای او در «سازمان» فیلم سازی خود کاری در نظر بگیرد.
در آن ایام گلستان گروهی از هنرمندان و شاعران و نویسندگان ، از جمله مهدی اخوان ثالث،نجف دریا بندری،ایرج پزشک نیا و کریم امامی،را در سازمان خود گردآورده بود و از ذوق و طبایع متمایز آنها در ساختن فیلم و ترجمه متن گفتار فیلم مستند خارجی استفاده می کرد.
فروغ در «سازمان فیلم گلستان» ،که کارگاه شعر و ادب نیز بود،چند ماهی به کار ماشین نویسی و بایگانی اسناد و اطلاعات سینمایی پرداخت،و پس از مدتی مسئولیت بخش مهمی از امور فنی سازمان به او محول شد.در نوزدهم فروردین ماه ۱۳۳۷ ، پنج ماه قبل از آن که فروغ به «سازمان فیلم گلستان» برود،چاه نفت شماره شش اهواز،که به آخرین مرحله حفاری رسیده بود،طعمه حریق مهیبی شد،و چنان که گفته شده است در آنجا یکی از بزرگترین آتش سوزی های تاریخ نفت رخ می دهد.
به سفارش «شرکت های عامل نفت ایران» دو گروه فیلمبرداری،به طور مستقل،به اهواز اعزام می شوند تا از عملیات اطفای حریق فیلم بگیرند،تا به عنوان سندی «آموزنده» از تلاش و تهور شصت و پنج روزه کارگران و مهندسان و متخصصان ایرانی و خارجی به سرپرستی مایرون کینلی در مهار حریق چاه نفت در اختیار شرکت های نفتی قرار بگیرد.
گروه اول از سوی ابوالقاسم رضایی ، مدیر مجرب «استودیو ایران فیلم» ،به منطقه اعزام می شود،و با یک دوربین شانزده میلی متری فیلمی سیاه و سفید با ساختاری گزارشی از جنبه های فنی اطفای حریق چاه می گیرد که ، هم اکنون،با نام مبارزه با آتش در اهواز در بایگانی واحد سمعی بصری وزارت نفت محفوظ است. گروه دوم از طرف «سازمان فیلم گلستان»،که پیش از آن نیز برای «کنسرسیوم» نفت امور عکسبرداری و تهیه فیلم های تبلیغاتی و مستند را انجام داده بود،راهی منطقه می شودو حاصل آن یک فیلم شانزده میلی متری رنگی با نام یک آتش است که شاهرخ گلستان،برادر کوچک گلستان،با یک دوربین پایار«بولکس» و سه پایه عکاسی و «عدسی زوم» فیلم برداری کرده است.
برای ساختن آن «داستان» و در آوردن آن «حالت» و «فضا» در تابستان ۱۳۳۸،در میانه تدوین یک آتش،فروغ و صمدپورکمالی با هزینه «سازمان» به اروپا می روند تا طرز«چیدن» فیلم و ساختن «صدا» را بیاموزند. پورکمال دوره کارآموزی فشرده سه ماهه اش را در انگلستان و هلند و آلمان و در رشته صدابرداری ونصب و تعمیر دستگاههای صوتی فیلم می گذراند،و فروغ در انگلستان در زمینه اصول سازمانی تهیه فیلم،به ویژه مستند ،و تدوین فیلم آموزش می بیند.
فروغ پیش از پورکمالی به ایران باز می گردد،و با دقت بیش تری تدوین یک آتش را دنبال می کند. تدوین نهایی یک آتش،آهسته و ناپیوسته ادامه می یابد؛زیرا کار به دلیل برنامه ریزی و اجرای طرح های دیگر دچار وقفه می شود،و انجام آن نزدیک به سه سال به درازا می کشد.یک آتش در تیرماه ۱۳۴۰ به دوازدهمین جشنواره فیلم ونیز فرستاده شد و در بخش مسابقه فیلم های مستند به نمایش در آمد و برنده مجسمه مرکور طلایی و مدار شیر سن مارکو شد.
مسئولان انگلیسی و ایرانی شرکت های عامل نفت،از آنجا که نمی خواستند به جز فیلم مبارزه با آتش در اهواز فیلم دیگری از آن حادثه فاجعه آمیز و حماسه باشکوه« قهرمان گمنام» در بایگانی ها موجود باشد،مقامات با نفوذ «کنسرسیوم نفت» را واداشتند تا مانع از خرید نسخه های یک آتش توسط شرکت های نفتی جهان شوند. اما پس از موفقیت فیلم در جشنواره ونیز بهرام ملائکه،دبیر سوم سفارت کبرای شاهنشاهی در رم،که مامور حضور در جشنواره و دریافت جایزه دیپلم آن شده بود ، گزارش مکتوب خود را از موفقیت فیلم در اختیار جمال امامی ، سفیر ایران در رم،گذاشت.
پس از آنکه امامی گزارش بهرام ملائکه را به پیوست گزارشی از خود به وزارت امور خارجه فرستاد،و روابط فرهنگی وزارت امور خارجه در بیست و سوم مرداد ۱۳۴۰ رونوشت آن دو نامه را به «اداره کل هنرهای زیبای کشور» ارسال و تقاضا کرد «از اقداماتی که برای تشویق و قدردانی از خدمات و کوشش های شرکت گلستان و انعکاس این موفقیت در جراید و مجلات خواهند نمود وزارت خارجه را نیز مستحضر دارند.»گلستان بر اساس قراردادی با شرکت های عامل نفت ایران از اسفند ماه ۱۳۳۵ ساختن مجموعه ی فیلم های مستند چشم انداز صنعت نفت ایران را آغاز کرد.
چشم انداز اول تا چهارم ، نیمه اول سال ۱۳۳۹ به پایان رسیدند،و سپس چشم انداز پنجم و ششم تا سال ۱۳۴۰ ساخته شدند. چشم اندازهای هفتم به بعد هیچ وقت ساخته نشدند؛زیرا گلستان و فروغ ،که از زمان تدوین اولین چشم انداز در کنار هم بودند،سر در پی ساختن فیلم های «غیر نفتی» داشتند.فروغ در تدوین چشم اندازهای یک تا پنج ، به ویژه در چشم انداز پیشرفت (طرح گچساران) ، استعداد نظرگیری از خود نشان داده است،به طوری که گلستان حضور او را در جریان فیلم برداری چشم انداز آب و آتش ضروری تشخیص داده بود.چشم انداز آب و آتش همراه با دو فیلم دیگر از گلستان در خردادماه ۱۳۴۱ در پنجاه و چهارمین جلسه «کانون فیلم» در تالار فارابی (هنرهای زیبای کشور) به نمایش درآمد،و نظر بینندگان را گرفت.البته واکنش ها نسبت به فیلم متفاوت بود؛هر چند رسم بر این نبود که منتقدان حرفه ای فعال نشریات سینمایی درباره فیلم های مستند اظهارات خود را به قلم بیاورند. هوشنگ کاوسی،که سینمای ایران را زیر عنوان «فیلم فارسی» فاقد هر گونه ارزش هنری می دانست،چشم انداز آب و آتش را «یک شاهکار بی چون و چرا؛اثری برجسته روی یک مقیاس جهانی» نامیده.
چشم انداز آب و آتش نخستین تجربه کمابیش مستقل فروغ در ساختن فیلم است،و همین تجربه موجب می شود تا او،و گلستان،در برداشتن گام های بلند عزم خود را جزم کنند؛گام هایی که به پرورش ذوق سینمایی فروغ و ساخته شدن خانه سیاه منجر می شود.در سال ۱۳۴۰ فروغ بار دیگر،با هزینه «سازمان فیلم گلستان» به انگلستان می رود تا درباره امور فنی ساختن فیلم یک دوره آموزش فشرده ببیند.در نخستین ماه های سال ۱۳۴۰ ، پس از بازگشت فروغ به ایران ، «موسسه ملی فیلم کانادا»(National Film Board Of Canada) ساختن فیلمی به نام خواستگاری را به «سازمان فیلم گلستان» پیشنهاد کردو موسسه سفارش دهنده تهیه یک مجموعه چهار قسمتی را در دستور کار خود قرار داده بود که موضوع آن مطالعه و تحقیق درباره طرز معاشرت و زندگی زناشویی زوج های جوان در کانادا،هند،ایتالیا و ایران بود.
در ساختن فیلم کوتاه خواستگاری گلستان در مقام نویسنده فیلم نامه و کارگردان و فروغ در مقام دستیار کارگردان و بازیگر نقش عروس بود. برای ایفای نقش داماد جلال آل احمد در نظر گرفته شده بود،که او نپذیرفت و پرویز داریوش ـ نویسنده و مترجمی که بعدها با انگلستان در افتاد ـ جای او را گرفت. سایر بازیگران فیلم: طوسی حائری (همسر احمد شاملو) ، محمود هنگوال(صدابردار سازمان فیلم گلستان) و هایده تقوی (دختر عموی گلستان) بودند.
خواستگاری در زمستان سال ۱۳۴۰ در چهل و سومین جلسه «کانون فیلم» به نمایش درآمد.در اوایل سال ۱۳۴۱ از طرف مسئولان موسسه روزنامه کیهان به «سازمان فیلم گلستان» سفارش می شود که از افتتاح بیمارستانی در مشهد و هم چنین درباره وضع بیماران جذامی گزارش مصوری تهیه کند.
گلستان بردارش را با یک دستیار به مشهد می فرستد،و پس از بازگشت او با دیدن « راش» ها به صرافت می افتد تا فیلم مستندی درباره جذامی ها بسازد. در آن ایام «سازمان فیلم گلستان» در اوج فعالیت های سینمایی خود بود و گلستان ترجیح می داد که کسی غیر از خودش فیلم پیشنهاد شده را بسازد،به ویژه این که قرار بود فیلم در خارج از تهران ،در تبریز،ساخته شود.
در آن زمان مناسبترین آدم برای ساختن فیلم فروغ فرخ زاد بود. در تابستان ۱۳۴۱ فروغ سفر مقدماتی خود را به تبریز ، برای آشنایی با وضع جذامیان «باباداغی» و محیط زندگی آنها ، آغاز می کند.فروغ و پنج نفر از همکارنش در مهر ماه همان سال وارد باغ جذام خانه در حومه شهر تبریز می شوند و این بار تنها کسی که از دیدن جذامیان به وحشت نمی افتد خود او است.
به سفارش دکتر راجی و رییس بهداری جذام خانه دو اتاق در مجاورت بهداری در اختیار آنها می گذارند هم برای نگه داری وسایل فیلم برداری و هم برای استراحت و خواب اعضای گروه. دکتر راجی و رییس بهداری، که ظاهرا آدمی به شدت وسواسی بوده است اطمینان داده بودند که راه صرایت جذام مستقیم است و نه با واسطه، اما اعضای گروه به جز فروغ ، با کراهت و اشمئزار دوازده شبانه روز کشدار و ملال آور را در آن «خانه سیاه» و جذام زده تاب می آورند.فروغ هیچگونه طرح و مدر«دکوپاژ» شده ای همراه نداشته است. او و عضای گروهش دو روز اول را به مطالعه در احوال و قیافه جذامیان می گذرانند تا به الهام از محیط زندگی آنها عناصر فیلم ، یا به تعبیر فروغ « شعر سینمایی»،خود را بپردازند.
در همان شب اول ورودشان به باباداغی در مراسم عروسی یک زوج جوان جذامی شرکت می کنند، و فروغ در محفل شادمانه آنها دست افشانی می کند. او برای خوش آمد یک زن و دختر جذامی انگشتر و گردنبند خود رامی بخشد و حتی ابا ندارد که به سر و رو و زخمشان دست بکشد. به این ترتیب در سومین روز اقامت گروه ، بی آنکه هنوز به طرح کامل و مشخصی دست پیا کرده باشند شروع به گرفتن نماهایی از فضای جذام خانه می کنند. از نظر فروغ هر نمایی که گرفته می شود، مانند شعر،گونه ای «راه بیان» است که باید از «ارزش نسبی برخوردار باشد».
در حقیقت می توان گفت که خانه سیاه است نخستین آزمایش فروغ در تلاقی سینما و شعر است؛و این فیلم نماینده برخورد شاعرانه او با سینما است. خانه سیاه است سینمایی است که شعر می شود یا سینمایی است که از شعر مایه می گیرد.خانه سیاه است فیلمی تلخ «وحشتناک» درباره زندگی آدم هایی است که «همه خصوصیات و احساسات یک انسان را دارند،اما از چهره انسانی محروم اند». فروغ کوشیده است این «محرومیت » ، یا «تراژدی» زندگی جذامیان، را به صورتی برهنه و خالص به تصویر درآورد،بی آنکه خواسته باشد به تلخی و سیاهی طبیعی آن چیزی بیافزاید.
فروغ جز هنرمندانی نیست که با تراژدی های زندگی از نظرگاه دور دستی می نگردند، و کنار می ایستند و در آرامش می اندیشند. پیدا است که او خانه سیاه است،و نیز اشعارش،را از سر فراغت نساخته است، و بدیهه و بدعت،یا جوشش طبع و درزندگی او،در اثرش محسوس است. او عقیده نداشت که هنرمند می تواند هنرش را از خودش جدا کند،و «شاعر بودن» را فقط به معنای شاعر بودن در تمام لحظه های زندگی می دانست.
خانه سیاه است نخستین بار در سی ام بهمن ۱۳۴۱ در هشتاد و دومین جلسه «کانون فیلم» به همراه سه فیلم کوتاه خانم بوده خندان (ژرمن دولاک،۱۹۲۲) ، واقعه (کلو داوتان لارا،۱۹۲۳) و بازگشت به عقل(من ری ، ۱۹۲۳) به نمایش در آمد. فروغ و گلستان،کارگردان و تهیه کننده فیلم،که در جلسه حضور داشتند،پس از نمایش فیلم به پرسش های بینندگان پاسخ دادند.پس از نمایش خانه سیاه است در «کانون فیلم» ابراهیم گلستان، درمقام تهیه کننده فیلم را به شانزدهمین جشنواره بین المللی فیلم کن (مه ۱۹۶۳/ اردیبهشت ۱۳۴۲) می فرستد تا در بخش مسابقه نمایش داده شود.
اما وقتی فیملم پذیرفته می شود گلستان تلگرافی به دبیرخانه جشنواره می فرستد و درخواست خود را برای نمایش فیلم در بخش مسابقه جشنواره پس می خواند.مسئولان جشنواره کن در تلگرافی به تاریخ چهاردهم مه ۱۹۶۳ به «سازمان فیلم گلستان» اعلام می دارند که با درخواست آنها موافقت می نماید،به این ترتیب خانه سیاه است از بخش مسابقه جشنواره کن حذف می شود.اما پس از آن تهیه کننده و سازنده خانه سیاه است برای شرکت در دهمین جشنواره بین المللی فیلم «اوبرهاوزن» (آلمان غربی) اعلام آمادگی می کند، و فیلم در بخش مسابقه جشنواره شرکت می کند و به عنوان بهترین فیلم مستند انتخاب می شود.
این جایزه،چنان که انتظار می رفت،سازنده فیلم را ذوق زده نمی کند. فروغ گفته است: راستش اصلا قضیه برایم بی تفاوت بود. من لذتی را که باید می بردم از کار برده بودم؛ممکن است یک عروسک هم به من جایزه بدهند. عروسک چه معنی دارد؟ جایزه هم یک عروسک است. مهم این است که من به کارم اطمینان داشته باشم و احصاص رضایت بکنم حالا اگر تمام مردم دنیا هم جمع بشوند و مثلا تخم مرغ گندیده به من بزنند،مهم نیست.
اگر این اطمینان و رضایت شخصی نباشد،تمام جایزه های فستیوال های دنیا را هم که توی سینی بریزند و برایم بیاورند ارزش ندارد.فروغ پس از ساختن خانه سیاه است علاوه بر ساختن فیلم تبلیغی کوتاهی درباره روزنامه کیهان در فیلم خشت و آینه،ساخته ابراهیم گلستان،در دو صحنه کوتاه ظاهر شد.
فروغ در دی ماه ۱۳۴۲ در نمایشنامه شش شخصیت در جستجوی نویسنده،نوشته لوییجی پیراندللو ، به ترجمه و کارگردانی پری صابری،در کنار مسعود فقیه ، پرویز فنی زاده ، پرویز پورحسینی و شهلا هیربد بازی کرد. این نمایش نخستین بار در روز پنجشنبه ۱۹ دی برای خبرنگاران و نویسندگان مطبوعات در «انجمن فرهنگی ایران و ایتالیا» اجرا شد.ابراهیم گلستان در سال ۱۳۴۴ به «جشنواره سینمای مولف» در پزاروی ایتالیا دعوت شد،و در آنجا با برناردو برتولوچی دیدار کرد. برتولوچی در آن ایام دستیار پیر پائولو پازولینی بود،شعر می سرود ، برای تلویزیون ایتالیا فیلم های مستند و کوتاه می ساخت، و در تدارکات ساختن فیلم مستند راه نفت برای یکی از شرکت های بزرگ نفتی بود. سال بعد فروغ به جشنواره پزارو دعوت شد،و خانه سیاه است او مورد تقدیر داوران جشنواره قرار گرفت.
پس از این جشنواره برتولوچی برای ساختن فیلم راه نفت به ایران می آید و به دلیل آشنایی اش با گلستان و تجربه ای که او در ساختن فیلم های مستند صنعتی و نفتی دارد به «سازمان فیلم گلستان» راه پیدا می کند. برتولوچی که همان سن و سال فروغ را دارد ، و به واسطه علایق مشترکشان به شعر و سینمای مستند گفتگویی به فروغ انجام می دهد که،ظاهرا فیلمبردار همراه برتولوچی بخش هایی از این گفتگو را ضبط و فیلمبرداری می کند. این تصاویر هیچگاه در ایران نشان داده نشدند،و ظاهرا باید یکی از طرح های بی فرجام برتالوچی برای تلویزیون ایتالیا قلمداد شود .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر